به کودکی هشت سالگیم، تداعی بخش از کلاس دوم رفتنم ، معلم ما خانم (......) یهودی بود عصبی و خیلی جدی در کارش ، بهر حال اگر از دانش آموزان کمی بی انضباطی می دید بلافاصله دانش آموز را با خط کش مأخذه میکرد ! بار ها همه دانش آموزان در کلاس ایشان مورد تنبیه قرار میگرفتند و حق مخالفت کردن هم نداشتند ! همین عمل بد او بر یکایک دانش آموزان تأثیر بد میگذاشت منجمله خود من ، تابستان که مدارس تعطیل بود در حیات منزل چهار باغچه بزرگ ، پر از الوان گلهای رز داشتیم منهم که گاهی نقش معلم را بازی میکردم گلهای نازنین که دانش آموزان من بودن سخت تنبیه میکردم و همشون پر پر می شدند ! خب تأثیر بد معلمم بر من تحمیل شده بود بهر حال میخواهم این را بگویم با تنبیه جز پرپر شدن احساس یک دانش آموز و پژمرده شدن جسم و روحش چیزی باقی نمی ماند که بخواهد در دروس ترقی کند ، درست مثل گلهای باغچه که پژمرده می شدند ! آن زمان تنبیه همیشه حرف اول را میزد ، با ترس درس خواندن ، با ترس به مدرسه رفتن و با ترس بر سر کلاس حضور داشتن ، حال دانش آموزان این دوره زمانه را که میبینم غبطه میخورم ، چه دوره خوبی هستند هم علاقه در خواندن دروس دارن و هم علاقه به حضور در کلاس و دانشگاهها دارند چون از روی بی میلی به کلاس نمی روند و همینطور مورد تنبیه قرار نمیگیرند . بلکه مورد تشویق قرار می گیرند .
این شعر زیبا از جناب سعدی که میگه :
سپاس بار خدایی که شکر نعمت او
هزار سال کم از حق او بود یک دم
بهر حال آن زمان نابغه و فرهیخته کم بود ولی حالا شاهد نبوغ فرهیختگان هستیم ، خدا را شکر ، قدر بدانیم و سپاسگزار باشیم .