دوست داشتن از عشق برتر است عشق یک جوش کور است و پیوندی از سر نابینائی . اما دوست داشتن پیوندی خود آگاه .از روی بصیرت روشن وزلال عشق بیشتر از غریزه آب میخورد و هر چه از غریزه سرزند بی آرزش است ودوست داشتن از روح طلوع میکند وتا هر جا که یک روح ارتقاع دارد ؛ دوست داشتن نیز هنگام با آن اوج می یابد .
عشق در غالب دلها در شکلها ورنگهای تقریبا" مشابهی متجلی میشود ودارای صفات و حالات ومظاهر مشترکی است ، اما دوست داشتن در هر روحی جلوه ای خاص خویش دارد و از روح رنگ میگیرد
عشق معشوق را مجهول وگمنام میخواهد تا در انحصار او بماند زیرا عشق جلوه ای از خود خواهی وروح تاجرانه یا جانورانه آدمیست . و چون خود به بدی خود آگاه است آنرا که در دیگری میبیند از او بیزار میشود و کینه بر میگیرد اما دوست داشتن دوست را محبوب وعزیزتر میخواهد و میخواهد که همه دلها آنچه را او از دوست در خود دارد داشته باشد. که دوست داشتن جلوه ای از روح خدائی وفطرت اهورائی آدمیست و چون خود به قداست ماورائی خود بیناست آنرا در دیگری که میبیند دیگری را نیز دوست میدارد و با خود آشنا وخویشاوندی می یابد .